نامه هاي عرفاني 3 اصلاح شده

Similar documents
Microsoft Word - paziresh.doc

Microsoft PowerPoint خط تاثير [Compatibility Mode]

Microsoft Word - cash.doc

Microsoft Word - servise sarpaei .doc

final report 93 - Copy

نوجوان ساله کيست ؟

Microsoft PowerPoint - chapter 5.pptx

Stored Proceure_Trigger

<4D F736F F D20E620DBE4F820DAE4CFE1EDC820C7E1C8E5C7C1>

گروه ا موزشي فرزان نمونه ايي از كتاب الكترونيكي ا موزش Forefront TMG

Microsoft Word - ins.doc

Microsoft PowerPoint - paper_elm_2410.ppt [Compatibility Mode]

Microsoft Word - Help_ docx

DFT (Discrete Fourier Transform) ۱ تبدیل Z یا تبدیل فوریه x[n] که به صورت X(z) و ) jω X(e نمایش داده می شوند از لحاظ محاسباتی دو مشکل دارند: ۱ -محاسبه

یک روش کنترلی جدید برای اتصال مبدل های فتوولتائیک به شبکه سراسری

Microsoft PowerPoint - principle1.pptx

Microsoft Word - توزيع درامد درخانوارهاي شهري و روستایی


n n معین نامنفی است زیرا: H H x A Ax Ax ,, 2, n نشان دهیم و قرار دهیم H A A یک ماتریس 1 1, 2 2,, n n 1 2 n نامیده می شوند و اگر A Ax Ax 1

فرازهایی از عقیده اهل سنت و جماعت

bahaye safar5

<4D F736F F D2032E4DCDEDCDCC7D4DCDCED20CFEDDCCCDCDCDCEDDCCADCC7E12E646F6378>

Telegram Web زهره 9:47:01 PM جشنواره توليدمحتوای الکترونيکی مجتمع سوده 4/21/ apk.

دستور زبان سوم راهنمائی

Microsoft Word - Maharathaye Sokhanrani Lithography.doc

راهنماي استفاده از تي ودوليت هاي الكترونيكي سريDT200 ساخت كمپانيFOIF مدير عامل : مهندس مهدي برومند ترجمه و تنظيم : مهندس سودابه عارفي راد آدرس : تهران

آیا آفازی درمان می شود؟

Microsoft Word - طیف سنجی مادون قرمز.docx

Microsoft Word - adv_ch06.doc

0259.doc

Microsoft PowerPoint - همايش ايزوله

جامعت اصلاح المسلمین

Slide 1

Microsoft Word - 0

چسب وخمیرسیلیکون--رزین ها

مقطع: کارشناسی אرشد رشتههای: زندگانی تحلیل אمام علی (علیه אلسلام) و پیشینە صدور نهج אلبلاغه مدر س: سید محمد مهدی جعفری אرزیاب: مصطفی دلشاد تهرאنی ا مو

Microsoft Word - Report_V_A_W.doc

مشروعیت مجلس خبرگان - مصطفی جعفر پیشه فرد

Microsoft Word - Heat ransfer_Outline_Section 7_New

آزادی ، عقل و ایمان / محمد سروش ، تهیه مرکز تحقیقات علمی دبیرخانه مجلس خبرگان - قم: دبیرخانه مجلس خبرگان ، مرکز تحقیقات علمی ،1381

سال هاي دهه 90 را مي توان زمان تكامل و بهره وري چدن نشكن آستمپر دانست

كتاب عشق شناسي

Microsoft Word - AT(2)(2)(2)(2).doc

Microsoft Word - 2.babaee.docx

0.72 TELE-satellite World Download this report in other languages from the Internet: Arabic العربية

منصب امامت جمعه در حکومت اسلامی / مصطفی جعفر پیشه فرد - قم : مرکز تحقیقات حکومت اسلامی ،1384

مفاهیم اساسی نظریه ولایت فقیه / مصطفی جعفر پیشه فرد ، تهیه مرکز تحقیقات علمی - قم:دبیرخانه مجلس خبرگان ، 1380

<4D F736F F D20C2C6EDE420E4C7E3E520C7CFC7D1ED20E620C7D3CACECFC7E3ED>

PowerPoint-Präsentation

Microsoft PowerPoint - Darvish_Slides[1].ppt

حکومت علوی ، هدف ها و مسؤولیت ها / گروهی از نویسندگان ، تهیه فصلنامه حکومت اسلامی - قم : دبیرخانه مجلس خبرگان ، 1381

Microsoft Word - 6.azimi.docx

تقویم رسمی سال 1392 هجري شمسی مناسبتها: مصوب شوراي فرهنگ عمومی استخراج و تنظیم: شوراي مرکز تقویم مو سسە ژي وفیزیک دانشگاه تهران بدون اصل مهر غیر قابل

Slide 1

بسمه تعالی نام درس:فیزیوپاتولوژي جراحی تاریخ: 96/2/24 موضوع: حوادث غیرمترقبه کد جزوه: 1 استاد: دکتر اسماعیلیان تعداد صفحات: 15 این جزوه ادیت نیست شروع

完成正副朝的形式

Microsoft Word - Jozveh.doc

Report-Monit-F2


.....pdf

Generated by Foxit PDF Creator Foxit Software For evaluation only. وزارت جهاد کشاورزي سازمان تحقیقات و آموزش کشاورزي موسس

PG User Guide

منابع امتحانات نهايي فوق تخصصي سال ۱۳۹۲ اخلاق پزشكي براي همه رشته ها كتب: پزشك و ملاحظات اخلاقي جلد اول :مروري بر مباني اخلاق پزشكي / تاليف دكتر باقر

Microsoft Word - Raz-Nahaeeza-final

A Adulterants مواد ا لاینده Abatement Adulterated مواد تقلبی کاهش. or eliminating,pollution, Reducing the degree or intensity of کاهش ميزان شدت و یا ر

Microsoft Word کارشناسي طلاب

Microsoft PowerPoint - Mrs Helali nasab.ppt

Microsoft Word - 1.eskandari.docx

1 الکترونیک عناصر از نظر هدایت الکتریکی به سه دسته تقسیم میشوند: فصل اول» نیمههادي و دیودها «1) هادي 2) نیمه هادي 3) عایق در ساختمان اتمی تمامی عناصر

پژوهشکده سیاستگذاری و مدیریت راهبردی فاوا گروه تخصصی توسعه کسب و کار و کارآفرینی فاوا 2 خواننده گرامی در راستای تحقق ماموریت پژوهشگاه ارتباطات و فناور

<4D F736F F D20D1D2E6E3E520CF98CAD120D1D6C720DAE1ED20C8CED4ED>

{ي ا ا ي ه ا ال ناس ات ق وا ر ب ك م ال ذ ي خ ل ق ك م م ن ن ف س و اح د ة و خ ل ق م ن ه ا ز و ج ه ا و ب ث م ن ه م ا ر ج الا ك ث يرا و ن س اء و ات ق وا ا

پژوهشی در اندیشه سیاسی نائینی / سید جواد ورعی ، تهیه مرکز تحقیقات علمی دبیرخانه مجلس خبرگان - قم : دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری ، مرکز تحقیقات علمی ، 13

abs.indd

KitaboSunnat.com -- Munafiqeen Ka Kirdar aur Alaamaat

رشته فوق تخصصي :

FA10302 ژوئن 2015 حق نسخهبرداری 2015.ASUSTeK Computer Inc تمامی حقوق محفوظ است. هیچ بخشی از این دفترچه راهنما )به غیر از مستنداتی که توسط خریدار و برا

هندسة الحضارة تجليات العمران في فكر فتح االله كولن

FA11649 نسخه اصالح شده ژوئن 2016 حق نسخهبرداری 2016.ASUSTeK Computer Inc تمامی حقوق محفوظ است. هیچ بخشی از این دفترچه راهنما )به غیر از مستنداتی که تو

بررسی حضور ژن های aac( 6 ')Ie/aph( 2 ) ، aph( 3 ') - IIIa 1 ، ant( 4 ') - Ia 1 و تعیین مقاومت به متی سیلین در استافیلوکوک اپیدرمیدیس و استافیلوک

FA10343 ژوئن 2015 حق نسخهبرداری 2015.ASUSTeK Computer Inc تمامی حقوق محفوظ است. هیچ بخشی از این دفترچه راهنما )به غیر از مستنداتی که توسط خریدار و برا

رشته فوق تخصصي :

felestin fa kamel.pdf

مجله پژوهشهاي به زراعي جلد 5 شماره 3 پاييز 1392 ج ه و ش ی زرا ی تا ثير كاربرد كود دامي و نيتروژن بر عملكرد و اجزاي عملكرد گياه دارويي هميشه بهار (.L (

Book2dic

Untitled-1

Microsoft Word - ÃÍãÏ ÇáãÒÌÇÌí_3333.doc

<4D F736F F D20DDCAC7E6EC20D4D1DAEDC920DDED20C8DAD620E4E6C7D2E120C7E1E3D3E1E3EDE420C7E1CCCFCF20E4D3CEC920E3DACFE1C9>

tpo cdr

نسخة معدلة ومراجعة من فضل اتباع السنة.DOC

گزارش گمان شکن

ویژگیهای مهم برخی از فلزات: فصلاول :موادونقشا نهادرزندگی ' ()* /! "# $ %! & / / 29 :(Cu) (1) /()# &( +(4»+(4 56( ' 7 8* 09: ;< / -. / /3+, «+3

Microsoft Word - سيد علي حسيني.doc

清洁

مجله پژوهشهاي به زراعي جلد 5 شماره 3 پاييز 1392 ج ه و ش ی زرا ی بررسي اثر ا رايش كاشت و تراكم بوته بر عملكرد گل گاوزبان ايراني (.L (Echium amoenum در

Microsoft Word - روجلدي-pdf.doc


哈里发与政权

أ ما ب ع د: فأوصيك م إ خوة ال يم ان و ن ف س ب تقوى ال ملك الديان ف تقواه س ب ح ان ه سبب الرحمة وال غفر ان و ط ر يق محبة الرح م ن و ن يل ال جن ان ي ق و

@fiî ñ Ïv ä a 1 = ( sr ) h s حيث (۱ قيمة الثابت h)

Transcription:

( ) 1

( ) : : 1388 : 97 : 2

نامه هشتاد و هشتم : تجلي چيست... ۴ نامه هشتاد و نهم :جبر و اختيار... ٧ نامه نودم : پيامبران محبت... ١٠ نامه نود و يکم : مسي له وحدت مسلمين... ١٣ نامه نود و دوم : محنت و محبت... ١۶ نامه نود و سوم : ماليخولياي شدن... ١٨ نامه نود و چهارم : شكر من... ٢١ نامه نود و پنجم : معناي زيباي ي... ٢٣ نامه نود و ششم : محبت و معرفت در نگاه ابن عربي... ٢۶ نامه نود و هفتم : مفاسد ديني... ٢٨ نامه نود و هشتم : تعيين صلوات محمدي... ٣١ نامه نود و نهم : توشه ا خرت... ٣٣ نامه صدم : صراط المستقيم اجابت... ٣۵ نامه صد و يکم : معضله برابري زن و مرد... ٣٧ نامه صد و دوم : رسالت خضروي من... ٣٩ نامه صد و سوم : دعويهاي عرفاني عصر ما... ۴١ نامه صد و چهارم : ميزان چيست... ۴٣ نامه صد و پنجم : نكاتي در باب نماز... ۴۵ نامه صد و ششم : نشانه عارف حق... ۴٧ نامه صد و هفتم : افشاي اسرار... ۴٩ نامه صد و هشتم : حق ابطال... ۵١ نامه صد و نهم : ا دمهاي رابطه من... ۵٣ نامه صد و دهم : راز بلاغت ا ثارم... ۵۵ نامه صد و يازدهم : مقصود دين... ۵٧ نامه صد و دوازدهم : سرالاسرار زندگيم... ۵٩ نامه صد و سيزدهم : جهان بيني قرا ني... ۶٣ نامه صد و چهاردهم : در باب اثبات وجود خداوند... ۶٩ نامه صد و پانزدهم : عرفان و عدالت... ٧٣ نامه صد و شانزدهم : روحانيت و جامعه... ٧۶ نامه صد و هفدهم : عرفان من... ٨٠ نامه صد و هجدهم : پاسخ به سي والات پراآنده... ٨٢ 3

4

١-» ج ل «از اسمای الهی است بمعنای جلوه کردن و اين نخستين اسم پروردگار در عرصه خلقت جهان است زيرا شناخت هر چيزی شناخت جلوه ای از پروردگار است زيرا کل عالم هستی تجل ی ذات وحدانی اوست. ٢- درک معنای» تجل ی «در اخص واژه اش به مثابه درک ذات توحيد و وحدت وجود است و نيز هسته مرکزی شناخت شناسی توحيدی و هستی شناسی و خداشناسی. و اين شاه واژه معرفت دينی است. ٣- اکثر فلاسفه و عرفای سخنگوی ما در اين باب سخن فراوان گفته اند ولی در اين سخن ها واژه تجل ی را براستی به پشت بام ا سمان فکنده و از فهم بشری دور و بيگانه کرده اند به استثنای مولانا و حافظ عزيز ما. و نيز چند حديثی از امامان در اين باب موجود است که تنها کليد معتبر فهم ما از اين معناست. ۴- وقتی زن ا رايش می کند و يا ناز و عشوه می نمايد در حقيقت جلوه می کند. وقتی مردی ا وازی می خواند و يا شعر می سرايد و يا تابلوي ی خلق می کند در حقيقت جلوه می کند. ۵- همه اعمال و رفتارهای ا دمی عرصه جلوه گری اوست. سخن گفتن يک قلمرو داي م جلوه گری برای انسان است. ۶- پس تجل ی تلاشی برای معرفی و ا شکار کردن باطن نهان خويشتن است همانطور که در حديث قدسی خداوند می فرمايد که : چون دوست داشتم که خود را معرفی کنم دست بکار خلقت شدم و انسان را مقصود اين کار قرار دادم. يعنی شاهد بر ظهور و تجل ی خويش. ٧- ا نچه که معروف به ا ثار بزرگ و جاودان تاريخ بشر است ا ن ا ثاری هستند که به بهترين وجهی موفق به معرفی و ظهور باطن خالق ا ن ا ثار شده اند يعنی نويسنده و يا نقاشی توانسته بهتر از هر کسی باطن خود را در اثری تجل ی بخشد. ٨- پس ماندگاری و عظمت هر انسانی بستگی به قدرت تجل ی او در زندگی دارد. ماندگاری پيام انبيای الهی دال بر تجل ی ا نها در تاريخ است. ٩- ا نکه بهتر بتواند خود را به ديگران معرفی کند ماندگارتر می شود و علاوه بر ا ن اين ا ثار به ديگران هم ياری می دهد تا بهتر و بيشتر تجل ی کنند. ١٠- ا يا براستی چه کسی می تواند تماميت باطن و روح و روان و حقيقت خويشتن را تجل ی بخشد و به ديگران معرفی کند انسان کامل چنين انسانی است و لذا قطب عالم امکان می شود و مسجود کاي نات و کل جهان هستی به تسخير اراده او می ا يد. ١١- خداوند عالم نخستين و تنها کسی است که به تمام و کمال و مطلقا ذات خود را متجل ی ساخته است و عالم هستی جلوه ذات اوست. ١٢- عالم هستی لامتناهی تجل ی صفات پروردگار است و انسان هم تجل ی ذات اوست. پس انسان صورت ذات اوست. ١٣- از ا نجا که هر پديده ای در جهان هستی تجل ی صفت يا صفاتی از خداوند است و صفات او حامل ذات او نيز هست پس هر چيزی به تنهاي ی معرف تمام و کمال خداوند است و خداوند در هر چيزی حاضر و ناظر است. پس خداوند بی نهايت بار و در بی نهايت صورت تجل ی کرده و خود را ا شکار نموده است. و اين همه ظهور و عرفات از برای انسان است زيرا انسان تجل ی ذات مطلق و محض خداوند است يعنی همان خدای قبل از تجل ی است که صورت يافته است و لذا انسان تجل ی هوی اوست اين همان معنای خلافت است. بنابراين انسان بايد 5

خودش را بشناسد تا از قلمرو هو و هويت پا به عرصه الل هيت نهد و ذات وحدانی او از انسان عيان شود و جمال پذيرد و اين کمال مطلق تجل ی است. ١۴- پس» تجل ی «برترين علوم و بلکه ذات هر علمی است و پديده شناسی و هستی شناسی و معرفت شناسی تماما تجل ی شناسی است. ١۵- تجل ی مطلقا اين همانی نيست و برابری نيست و اتحاد هم نيست و ترادف و تشبيه هم نيست. شرح و توصيف تجل ی جز در سوره توحيد قابل درک نمی باشد که قبلا در ساي ر ا ثار بدان پرداخته ايم. عالم هستی سلسله مراتب تجل ی هو از عدم است که کاملترين درجه اش انسان است. و انسان بميزانی که عدم را در خويشتن می يابد استحقاق تجل ی هو يافته است و جمال ذات حق از عدمش رخ می گشايد. و اينست انسان کامل! ١۶- چرا که خود فرموده است که انسان و جهان را از عدم ا فريده است. پس انسان فقط بر ا ستانه عدم عرفانی خويشتن است که هستی الهی خويش را به عنوان خليفه خدا و مظهر ذات او درمی يابد و نيز تجل ی گوناگون پروردگار را در هر چيزی نيز درک می کند. ١٧- انسان بميزانی که عدميت را در جهان درمی يابد تجل ی وجود را می يابد. (ص) ١٨- به بيان ديگر انسان سالک در جستجوی وجود خويشتن است که به عدم می رسد و از عدم وجود حق تجل ی می کند. ١٩- ا نکه عدم خود را نيافته است وجود نيافته است يعنی نور تجل ی را نيافته است. ٢٠- حضرت رسول اکرم می فرمايد که کسوف واقعه تجل ی خداوند از خورشيد است. و لذا فقط انسان عارف که از عدم وجود يافته است و همواره بر ا ستانه عدم ايستاده است جمال حق را در واقعه کسوف ديدار می کند. همانطور که اين ديدار برای اينجانب به شخصه رخ نموده است و عجب نبود که جمال پروردگارم را عين جمال خاکی خودم يافتم. زيرا انسانی که بر ا ستانه عدم قرار دارد در قلمرو هو قرار دارد و از چشم هو جمال االله را ديدار می کند و خود هوی ازل است. چرا که از صورت خودش به ا دم صورت بخشيده است. و هر کس او را بر صورت خود ديدار می کند ولی صورت هاهوي ی. و اينست که بقول قرا ن کافران در قيامت کبرا و در روز لقاءاالله خود را با صورت در ا تش دوزخ سرنگون می کنند در حاليکه می گويند ای کاش خاک می بوديم. زيرا درمی يابند که حقيقت جاودانی خويشتن را انکار کرده بودند و در واقع وجود خود را کافر بودند و با مقام خلافت اللهی خود عداوت می کردند پس صورت خود را نابود می کنند و از خود انتقام می ستانند. ولی خداوند بسيار مهربان و بخشنده است و در دوزخ از اين کفر و انکار پاکشان می نمايد و بار دگر هستی شان می بخشد. زيرا دوزخ قلمرو درک و تجربه عدم است و از اين مقام است که وجودپذير می شوند و تجلی خداوند را پذيرا می گردند. ٢١- پس تجل ی و علم تجل ی مختص سالکان وادی فناست. يعنی ا نانکه از فنای خود بقا يافته اند و اين خلقت جديد يا تولد دوباره است که از وادی هو برمی خيزد و اللهی می شود که : هو االله احد! ٢٢- ا دمی تا بر وادی هو ) عدم ( وارد نشود امر» ک ن «را در نمی يابد و فيکون نمی شود. فيکون همان واقعه تجل ی است که از عدم رخ می نمايد. ٢٣-» قل هو االله احد «يعنی بگو که هو و االله يکی است يعنی عدم و وجود يکی است. تا اين باور به يقين می فرمايد که : عالم هستی بر» قل هو االله احد «بنا (ص) نرسد تجل ی رخ نمی دهد. و اينست که پيامبر اکرم شده است. پس تجل ی در قلمرو منطق همان هو االله احد است. ا يا مفهوم است! 6

7

(ع) ١- روزی در محفلی فردی از علی درباره جبر و اختيار يا قضا و قدر سي وال می کند که کدام حق است. علی از ا ن فرد می پرسد که به نظر تو کدام حق است. فرد می گويد هر چه که می نگرم جز جبر و قضای الهی نمی بينم. امام می فرمايد حق همين است. روزی ديگر فرد ديگری از امام همان سي وال را می کند و امام باز همان سي وال را از ا ن فرد می پرسد که بنظر تو کدام درست است و اين فرد جديد می گويد که اختيار و قدر! و امام می فرمايد که حق همين است. ا ن فردی که در جلسه قبل اين سي وال را از امام پرسيده بود اعتراض می کند و بر امام اشکال می گيرد که : تو در جلسه قبل جبر و قضا را حق دانستی و اين بار اختيار و قدر را. امام می فرمايد که تو اهل جبری و اين ا قا هم اهل اختيار است. حق او ا ن است و حق تو هم اينست. در اين ماجرا نکته ای بس کليدی در قلمرو حکمت و عرفان و دين وجود دارد که اگر بکار ا يد بسياری از معماهای فلسفی و عرفانی و دينی حل و فصل می شود از جمله ا يات بظاهر متناقضی که در قرا ن ديده می شوند. ٢- ا نکه نمی خواهد مسي ول اعمال و سرنوشت خود و به خدايش پاسخگو باشد و فقط می خواهد مريد اميال بولهوسی های خود باشد و حتی به نفس خودش هم در قبال عواقب اعمال پاسخگو نباشد در حقيقت ا زادی اراده اش را برگزيده و جبر عاقبت اعمالش را. يعنی جبر اختيار! و اين کافر ناميده می شود که اعمالش موجب مجبوريت اراده اش می گردد و بالاخره اراده اش به غل و زنجير جبرها می افتد. ٣- و اما کسی که اراده اش را پيروی نمی کند و بلکه ا نرا تسليم امر حق می سازد در نتيجه اعمالش ا زاد و مختار می شود و اراده اش در درون ا زاد می گردد. و اين اختيار جبر است. ۴- بنابراين ا نکه ا زادی بی قيد و شرط اراده اش را می خواهد مجبور می شود. ولی ا نکه اراده اش را مجبور به حکم الهی می کند به ا زادی و اختيار اراده می رسد. جبر اختيار و اختيار جبر! ۵- پس کافر کسی است که اختيار را در خود تبديل به جبر می کند و مو من هم جبر را اختيار می کند. اولی ظاهرا مختار است و باطنا مجبور. و دومی هم ظاهرا مجبور است و باطنا مختار. ۶- خداوند در قرا ن کريم می فرمايد که» خداوند شما و اعمالتان را خلق کرده است «و اين يعنی ا نکه ا دمی تماما مخلوق و مفعول است و اختياری در اعمالش ندارد و همه اعمال بشری جريان خلق شدن او بدست خداست. پس اگر چنين است چرا بايستی مسي ول سرنوشت خود باشد و بواسطه اعمالش محاسبه و مو اخذه گردد جزا داده نمی شويد. الا با اعمالتان يعنی اعمال ا دمی اجر و عذاب ٧- و باز در قرا ن کريم می خوانيم که : اميال و افکار اوست. ٨- اعمال ا دمی معلول و مفعول اميال و افکار و نيات و باورها و ا رزوهای اوست. انسان نيکخواه محل صدور اعمال خير است و انسان بدخواه هم محل صدور اعمال شر است. خير از اختيار است همانطور که به لحاظ لغت هم از يک ريشه اند. اعمالی که از روی شوق و عشق و اختيار انجام می شوند خيرند و اعمالی که از روی جبر و زور و اکراه و حرص و شهوت و عقده و عطش انجام می شوند شرند زيرا مجبورند. ٩- مجبوريت و جباريت مخلوق و مفعول بدخواهی است و اختيار و ا زادی هم مخلوق نيکخواهی است. و اين هر دو مخلوق دو قانون الهی هستند که در انسان عمل می کند. ١٠- ا نکه اراده حق را بر اراده خود ترجيح می دهد به خير و اختيار می رسد و ا نکه اراده خود را بر حق ترجيح می دهد به جبر و زور می رسد و عذاب. ١١- پس انسان در مخلوقيت و مفعوليت خود نيز دارای حق انتخاب بين دو امر است : بين الامرين! 8

١٢- پس جبر و اختيار يا قضا و قدر دو نتيجه است : اجر و جزا! اختيار اجر انتخاب جبر است برای رضای خدا. و جبر جزای انتخاب اختيار است برای رضای خود. که يکی به بهشت و ديگری به دوزخ می رسد. در بهشت ا دمی دارای اراده کن فيکون است که هر چه خواهد همان شود. ولی در دوزخ سراسر غل و زنجير و زور و قحطی و عطش و فحش و عذاب است و ناتوانی و مجبوريت. ١٣-» اين خداست که گمراه يا هدايت می کند «قرا ن ولی به انتخاب بشر! و لذا می فرمايد» هر که بخواهد هدايت يا گمراه می شود «قرا ن پس اين دو ا يه امری واحد است. يعنی هر که هدايت را بخواهد خداوند هدايتش می کند و هر که گمراهی را بخواهد خداوند گمراهش می کند. ١۴- اينکه گوي ی اين کنم يا ا ن کنم خود دليل اختيار است ای صنم. هيچکس چو مولانا به اين ساده گی و کمال اختيار انسان را بيان و اثبات نکرده است. ١۵- و اما در قرا ن کريم ا يه اختيار ا دمی چنان عيان و ساده است که بندرت هيچ مفسری متوجه اش می شود يعنی ا نانکه در قرا ن به جستجوی نخود سياه هستند و خود را مفسرتر از خدا می پندارند. و ا ن اينست که :» ا نانکه دعوی ايمان می کنند خداوند امتحانشان می کند تا بداند که صادقند يا نيستند «. اين ا يه واضح ترين بيان اختيار و ابطال مشيت ازلی بمعنای مجبوريت بشر است. خدا اگر پيشاپيش می دانست که ا يا مدعيان ايمان راستگويند يا دروغگو بدان معنا می بود که انسان در انتخاب سرنوشت خود مشمول مشيت ازلی خدا است. ولی خدا تا ا خرين لحظه انتخاب نمی داند. بی ترديد در اين ا يه منظور رياکاران و منافقان ا گاه نيستند. زيرا خداوند بر اسرار قلوب همه ا گاه و بيناست. بلکه در اين ا يه منظور کسانی اند که دعوی ايمان کرده اند به زبان. ولی در عمل است که ا دمی انتخاب جد ی و نهاي ی را به انجام می رساند. در اينجا حتی خود فرد ادعا کننده ايمان هم نمی داند که در لحظه انتخاب عملی سرنوشت بين کفر و دين چه خواهد کرد. زيرا خداوند رياکاران را امتحان نمی کند بلکه رسوا می کند. پس در اينجا اين جهل خداوند درباره انسان نيست بلکه اختيار انسان است چون خود انسان هم نمی داند که در عمل چه خواهد کرد. در اينجا هم مخلوق بودن اعمال بشری حضور دارد. ولی اراده و انتخاب انسان مخلوق و مفعول نيست بلکه ا دمی هر چه را که در دلش انتخاب کند اين انتخاب طبق اراده الهی به فعل می ا يد. ١۶- در حديث قدسی خداوند می فرمايد که» کل جهان هستی نمی تواند مرا در برگيرد ولی دل مو من می تواند «. اين عظمت و وسعت و قدرت دل مو من حاصل انتخاب و اختيار اوست که خدا را بر خود ترجيح می دهد و اين اختيار و انتخاب الهی بواسطه دل ا دمی دارای عظمت و حقی برتر از کل کاي نات است و لذا کل کاي نات مسخر وجود چنين انسانی است. ١٧-» بخواهيد مرا تا اجابت کنم شما را «اين تنها خواسته ای از بشر است که خداوند بی قيد و شرط وعده به اجابتش نموده است و ا ن وارد شدن در دل انسانی است که از خدايش دعوت نموده است تا از او در خانه وجود خويش پذيراي ی کند. و اين منشا اختيار انسان است اختياری مطلق و خدايگونه. زيرا در اينصورت است که انسان صاحب اختيار خداوند می شود و خداوند اختيارش را به تمام و کمال به بنده اش وامی نهد. 9

10

١- دوست داشتن کسی برای خودش و نه برای خويشتن : اينست حقيقت دوستی و محبت که غايتش عشق و فنای در محبوب است. و در غير اينصورت چيزی جز نياز و حرص و شهوت و ا دمخواری و مالکيت نيست. ٢- و اما دوست داشتن کسی برای خودش مستلزم اينست که محبوب بخودی خود لايق دوست داشته شدن باشد يعنی دارای قدر و ارزشی مطلق و ذاتی و جاودانه باشد يعنی خدا باشد. ٣- و اينست که محک حقانيت و درستی هر محبتی همانا محبت به خداست و محبت به غير خدا هم تحت الشعاع محبت به خدا رخ می دهد. ۴- و اينست که محبت به غير خدا ذاتا محکوم به شکست است زيرا هيچکس قدر اين محبت را جز خدا درک نمی کند و لذا اين محبت به سوء تفاهم و سوء استفاده منجر می شود و فروپاشی. ۵- و لذا فقط محبت به اوليای خداست که عاقبت بخير است زيرا اينان حريم حب الهی هستند و خود خداوند امر به دوست داشتن اينان نموده است و می فرمايد که اگر می خواهيد که خدا شما را دوست بدارد شما هم اوليای او را دوست بداريد و اطاعتشان کنيد. زيرا اطاعت خالصانه تنها نشانه محبت راستين است. ۶- ا ن محب ی که به لقای پروردگارش ناي ل می ا يد ديگر تاب تحمل اسارت در خاک را ندارد زيرا جمال او را در مخلوقاتش درمی يابد و دوست می دارد و مورد خيانت خلق قرار می گيرد و دلش به زخم کين و فساد خلق رنجور می شود. او نمی تواند نشانه های پروردگار را در مخلوقاتش دوست ندارد بخصوص جمال انسانها که بزرگترين نشانه های خدايند. او عاشق بر خدايش در خلق است ولی از جانب خلق جز جفا و خيانت و انتقام نمی يابد زيرا دل خلق از سنگ سخت تر است و چنين دلهاي ی از دل محب انتقام می ستاند زيرا در قبال ا ن احساس حقارت می کند. اينست که دل محبان الهی دريای خون است و بدنشان بسوی رنجوری و مرگ می رود زيرا دمادم ا ماج تير عداوت شياطينی است که در خلق در کمين هستند. لذا محب ان الهی يا بايستی منزوی و غارنشين شوند و يا بخدمت خلق مشغول بوده و رنج بکشند و عمری بيمار باشند و قلوب شقی مردمان را به نور محبت الهی شفا بخشند و خود بيمار گردند. ٧- محبت به اشقياء رسالت محب ان الهی در جهان است. اين رسالت کسانی است که ديدارش کرده اند. اينان رسولان محبت الهی در ميان شقی ترين مردمان هستند. و اين رسالت در ا خرالزمان جز بواسطه اشاعه معرفت اثری ندارد و اين امر بر شقاوت و پليدی اشقياء می افزايد. و اين شاقه ترين رسالت است که بسيار می فرمايد که در مو منان ام ت من در (ص) شاقه تر از رسالت پيامبران خداست. و اينست که پيامبر اسلام ا خرالزمان کسانی پديد می ا يند که مقامشان در نزد خدا از پيامبران بنی اسراي يل برتر است. اينان رسولان معرفت و محبت هستند و اين کمال رسالت پيامبران سلف است زيرا معرفت و محبت دو هدف دين و شريعت بوده است. چون شقاوت عين حماقت است که ذات کفر است و لذا با نور محبت است که اين کفر شفا می يابد هر چند که خود محب ان رنجور می شوند. ٨- و اينست که محبت محب ان به شقی ترين مردمان است و مردم شقی که به همان ميزان احمق هم هستند حق اين محبت را درنيافته و در قبال ا ن کينه می کنند و انتقام می ستانند و در اين انتقامجوي ی است که قلب سخت تر از سنگشان منفجر می شود و اين شقاوت برون افکنی می گردد و چه بسا ممکن است محب را به قتل برساند. اينست که اشقياء اول محب ان را به قتل می رسانند و سپس قبرشان را می پرستند. ٩- بنابراين محبت محب ان به اشقياء سراسر جانبازی است و اين کمترين قيمتی است که از بابت رسالت خود می پردازند. ١٠- از ا نجا که انسان شقی خود را مطلقا دوست داشتنی نمی يابد لذا به محبت بدگمان است و ا نرا توطي ه می پندارد و به ا ن تهمت ها می زند و از ا ن استفاده هاي ی پليد می کند و محبت را بعنوان حربه ای برعليه محب بکار می گيرد. 11

(ص) (ص) ١١- محبت بعنوان رسالت الهی ذات دين محمد است که کمال و غايت دين است و لذا نبوت در محمد ختم می شود و زان پس دين همان دين محبت است که عارفان به مثابه اوصيای ا ن به اشاعه دين می پردازند. حبيب االله ناميده شده است. و لذا در ا خرالزمان فقط محب ان الهی هستند که اوصيا و (ص) و اينست که محمد طلايه داران دين محمد محسوب می شوند که بواسطه محبت شقاوت را می شکنند و در ا ن بذر معرفت می کارند. 12

13

١- امروزه جوامع اسلامی از هر حيث مغضوبترين و معذبترين جوامع بشری هستند. چرا اگر ادعا داريم که اسلام کاملترين مذاهب است ا يا اين بدبختی و فلاکت و بحرانها و برادرکشی و جنون و جنايت نشانه کمال است ٢- اگر ابرقدرتها بر اکثر جوامع اسلامی مسلط شده اند و علنا بر ا ن فرمان می رانند از خود مسلمانان است. اگر حضور ابرقدرتها را در جوامع اسلامی علت بدبختی ندانيم از نامسلمانی ماست که متا سفانه چنين هم هست. ٣- سلطه ابرقدرتها بر سرنوشت مسلمانان معلول فاجعه ای در نفوس جوامع اسلامی است که : ای مو منان بدانيد از شماست که بر شماست! ۴- همين انديشه و باور کافرانه که ابرقدرتها و امپرياليزم و صهيونيزم و کمونيزم را علت بدبختی خود می دانيم بر ذهن همه رهبران جهان اسلام حاکم است و اينست بدبختی! ۵- براستی مشکل ما مسلمانان چيست نامسلمانی! ۶- اينهمه سازمانها و اتحاديه ها بين کشورهای اسلامی پديد ا مده است ولی اندک بهبودی در استقلال و عزت مسلمين حاصل نيامده و بدتر هم شده است. اين يعنی چه ٧- چرا لحظه ای بخود نمی نگريم و علت اين بدبختی ها را در خود جستجو نمی کنيم ٨- می گويند علت اينهمه بدبختی تفرقه در ميان مسلمانان است ا ری! ولی علت اين تفرقه ها و برادرکشی ها چيست ٩- شاهديم که ابرقدرتها برای صلح و ا شتی دادن بين مسلمانان است که در منطقه حضور يافته اند و لشکرکشی می کنند در فلسطين عراق يمن افغانستان پاکستان و.... ١٠- ا نقدر که خود مسلمانان مشغول کشتار و ا زار يکديگرند ابرقدرتها با مسلمانان مهربانترند و لذا اکثر مسلمانان ا مريکا را ناجی خود يافته اند. راز ا مريکاپرستی اکثر مسلمانان از چه روست ١١- چرا اکثر رهبران جهان اسلام پنهان و ا شکار حامی و مريد ا مريکا هستند ١٢- چرا مسلمانان بجان خود افتاده اند ا يا اين عذاب و غضب الهی نيست پس اشکال و مرض مسلمانان چيست گناهشان چيست پس حتما بايستی مبتلا به گناهان بزرگی باشند که اين عذاب ا ن است. اين گناهان کدامند ١٣- بايد باور کنيم که ما مسلمانان دچار انحرافات و نفاق عظيم در اصول و مبانی دينی خود شده ايم که مفاسد موجود در جوامع اسلامی معلول ا ن است. زنا و اعتياد و رشوه و دزدی و ناامنی و اجنبی پرستی و برادرکشی و خفقان و بی اعتمادی و خيانت و خودکشی و... جملگی معلول و عذابها هستند نه گناهان. ١۴- گناهان کدامند ١۵- گناه و جنونی بزرگتر از اين نيست که اصول عملی دين را به نسيان سپرده و فروع عبادی را اصول قرار داده ايم. و لذا همه تفرقه ها و عداوتها بين مسلمين وسواس جنون ا ميز بر سر اين جزي يات عبادی و عقيدتی است در حاليکه اعمال همه ماها همسان و کافرانه و ظالمانه است. عمل کافرانه و عبادت مو منانه! و اين يعنی نفاق ا شکار! 14

١۶- صدق را زير پا نهاده و صدقه را اصول دين خود کرده ايم. ربا را حلال کرده و نماز شب می خوانيم. شبانه روز فتوای ارتداد و الحاد مسلمانان را صادر می کنيم و از سوی ديگر کنفرانس وحدت تشکيل می دهيم. در مسابقه با غرب جان می کنيم و مرگ بر ا مريکا می گوي يم. در فن پرستی و قدرت طلبی از غرب هم غربی تر هستيم و ا نگاه غرب را کافر و خود را مو من می خوانيم. دو تا عالم و روحانی چشم ديدن يکديگر را ندارند و ا نگاه مردم را دعوت به وحدت و تقوا می کنيم. بدينگونه است که بر سر جزي يات شرعی و چهار حديث اختلافی مثل مورچه يکديگر را بقتل می رسانيم و عمليات استشهادی می کنيم! و همه اينها را توطي ه اجنبی می ناميم. ا ری ما براستی در توطي ه ای عظيم گرفتار ا مده ايم و ا ن توطي ه ابليس است که دين ما را چون پوستين وارونه کرده است. براستی مردمی نامسلمانتر از مسلمانان بر روی زمين نيست. اينست مسي له! اينست که همه ملاي ک در ا سمانها به حال امت محمد می گريند! امتی که با پيامبر خود چنان کرده که بنی اسراي يل با مسيح نکرد. اينست که مسلمانان همواره امامان خود را به قتل رسانيده اند تا اينکه او را به عالم غيب فرستاده و شبانه روز دعای فرج می خوانند تا زودتر ا شکار شود تا او را باز هم به قتل برسانند. بايستی اين مسلمانی و اسلام را واژگون سازيم تا مسلمان شويم ما واژگونسالاريم در دين. اينست مسي له! 15

16

١- محبت خالص و حقيقی همواره قرين محنت و بلا و عداوت و کينه مردمان بوده است چرا که محبت و خدمت يک طرفه و بی مزد و من ت درک نمی شود و مظنون و متهم واقع می گردد و در اين ماجرا از اهالی محبت نيز از هر صد يک نفر شايد در اين راه باقی بماند و کافردل و شقی نگردد. ا نانکه فقط برای خدا محبت می کنند بی اندک شرک و توقعی. ٢- محبت و دوستی حقيقی همواره امری يکطرفه است و بسيار بندرت دوطرفه بوده است. ٣- چرا که اگر کسی را دوست بداری بدليل اينکه تو را دوست می دارد اين تجارت است و نه محبت. حال اگر کسی را دوست بداری و خدمتش کنی که تو را دشمن می دارد بی ترديد در نزد اين فرد تماما توطي ه محسوب می شود و يا لااقل تو را يک احمق می پندارد. ۴- مسي له اينست که انسان شقی مطلقا قادر به درک محبت حقيقی نيست و نيز اينکه اهل محبت همواره اندکند همانطور که خداوند نشانه محبت حقيقی را عشق الهی قرار داده است. يعنی فقط اوليای الهی قادر به دوست داشتن و محبت حقيقی هستند و مابقی مردمان غرق در تجارت و نياز و شهوت و احساس مالکيت عاطفی هستند و ا نرا عشق می نامند و لذا هر گاه که محبوب سرکشی کرد و پاسخگو نبود بناگاه عشق ا تشين مبدل به کينه ای هزار ساله می شود حتی در عواطف خانوادگی در رابطه والدين و فرزندان. ۵- فقط اوليای الهی می توانند ساي ر مردم را هم دوست بدارند زيرا انسانها جملگی حامل جلوه ای از جمال پروردگارند و بوی روح دارند. لذا دوست داشتن مردم نتيجه طبيعی حب الهی است. بنابراين انسان کافر محبت را نمی شناسد همانطور که خدا را. ۶- کسی که خدا را دوست داشته باشد نمی تواند از بشر کينه به دل گيرد زيرا بشر حامل صورت و روح خداست و خدا هم بشر را دوست می دارد. محبت از جنس ايمان است و اشد ايمان است يعنی اخلاص. ٧- دل زنده می تواند دوست بدارد و دل به ايمان مخلصانه زنده می شود و اکثر مردمان دارای دلی مرده اند و بقول قرا ن گوي ی که دلی ندارند. و لذا عشق اجر دين و غايت تقواست. ا نکه همه را دوست می دارد در بهشت خداست از همين دنيا. و اين مقام اولياست. ٨- در نزد عامه بشری نياز شهوانی و يا عادت در همزيستی و ابتلای نفسانی عشق ناميده می شود مثل عادت ا دمی به دکوراسيون منزل و يا حيوانات خانگی. ٩- معمولا کسانی که بيشتر از تنهاي ی هراس دارند و گريزانند بيشتر دعوی عشق می کنند و اين وحشت از تنهاي ی را عشق می نامند. ١٠- در حاليکه عاشقان حقيقی عاشق تنهاي ی نيز هستند زيرا در تنهاي ی با خدای خود خلوت می کنند و خداست که منشا عشق است. در حاليکه کسانی که از تنهاي ی وحشت دارند در واقع از خدا گريزانند يعنی از منشا عشق بيزارند. پس فراريان از تنهاي ی که هميشه عاشقند ) هرزه گی ( اتفاقا دشمنان عشق و محبت حقيقی هستند همانطور که دشمن خدا و دين او هستند. چطور ا دم بی خدا می تواند بی مزد و من ت کسی را دوست بدارد و خدمت کند او خودش را دوست ندارد. کسی می تواند خودش را دوست بدارد که دلش به نور خدا روشن باشد. و کسی که خود را دوست بدارد همه را کمابيش دوست می دارد. و محنت اين محبت او را به خدا نزديکتر ساخته و به ديدار حق ناي ل می سازد. 17

18

١- هيچ کس به قصد چيزی شدن ا ن چيز نشد. ال ا مقلدی ميمون وار و ديوانه. ٢- هر کس هر چه که شد بواسطه اين بود که بر کسی عاشق شد و بواسطه اين عشق برخی صفات و مقامات وجودی محبوب را يافت و گاه از محبوب هم فراتر رفت. اين اصل امامت است چه در امر هدايت و چه ضلالت. و هيچکس بی امام نيست. ٣- هيچکس به قصد اينکه عارف يا عالم يا قديسی شود نشد الا منافقی ديوانه. مگر اينکه عاشق بر خدا شد و يا عاشق بر کسی که عاشق بر خداست. اين همان عشق به بودن محض است. اين ا ن عشقی است که انسان را مقيم در خويشتن می کند. ۴- هر که عاشق بر بودن محض خود شد عاشق بر خداست. و اين فرد هيچ تلاشی برای چيزی شدن ندارد زيرا بی نياز است بواسطه وجود محض بی هيچ داشتن. هر انسانی فقط نيازمند عاشق شدن است و برای اينکار کافی است نظری بر خود کند. ۵-» شدن «عرصه دروغ و ريا و جنون و جنايات بشر است. شدن وسوسه ابليس است جهت بيگانه سازی انسان از خويشتن. ۶- انسان ذاتا خليفه خدا هست و کافيست که فقط بر خود نظر کند و بی نياز گردد از هر شدنی. شدن همان کافر شدن است. ٧- هر شدنی قلمرو بيگانه و ديوانه شدن است. ٨- هر شدنی تلاش برای جاودانه شدن است و انسان جاودانه هست. ٩- انسان همانست که بايد باشد کافيست که بر خود نظر کند و خود را بشناسد و بيابد و در خود قرار گيرد. اين مکتب اصالت معرفت است. ١٠- انسان جز بازگشت بخويشتن هيچ کار انسانی ديگری ندارد و مابقی تلاش هايش جنونی و شيطانی است. انسان همه چيز هست فقط کافيست که خودش باشد و بر جای خود باشد چون خليفه خداست. ١١- هر شدنی جز پروار ساختن بيگانگی و ديوانگی خود نيست. و جز هستی رسالت ديگری ندارد. و اين مقام خلافت ١٢- انسان کامل کسی است که فقط هست و همين. اللهی انسان است. ١٣- و از ميان همه انواع شدن ها خوشبخت شدن ماليخولياي ی ترين ا نهاست. ١۴- هر ا نچه که بلا و بدبختی ناميده می شود برای ا نست که انسان بخود ا يد و بخود بازگردد و نظری به خود کند و از اين نابودن نجات يابد که حاصل گريز از خويشتن است. شدن همان ديوانه شدن است و به سرقت اجنه و شياطين درا مدن. ١۵- خوشبختی برای انسان همان رسيدن به بودن محض است. و خود بودن. و اين همان عادل بودن است. (ع) در مکتب علی ١۶- و بدبختی جز اراده به خوشبخت شدن نيست. و اين همان شاهراه ظلم و ضلالت و گمشدگی از خويشتن است. 19

١٧- برای خوشبخت بودن کافيست که هيچ کاری نکرد. و اينست صراط المستقيم سعادت و هدايت. ا يا راهی سريعتر و کوتاهتر از اين ممکن است 20

21

١- خداوند بر اين بنده حقير لطفی کبير فرمود تا دينش را در قوم ايرانی که عاشق ترين اقوام بشری بر اويند مردمی و ام ی و بومی نمايم و نيز اسلامش را در عصر جديد به بيان و منطق مدرن ا ورم و ا خرالزمانی سازم و از مصادره و اسارت نژادپرستی عربی برهانم و جهانی اش کنم. سپاس او را که مرا در اين امر کبير ياری فرمود و به پيروزی رساند. ٢- و سپاس او را که بمن اين توفيق عظيم را عنايت فرمود که قرا نش را عرفانی کنم و عرفان را قرا نی سازم و شريعت و عرف را به حکمت ا ورم و حکمت و عرفان و قرا نش را مردمی و امروزی سازم. ٣- و سپاس دگر او را که نور حق بينی و بصيرت توحيدی ام بخشيد تا حق را از باطل و شرک را از توحيد و نيز معارف غيبی را از خرافه تفکيک سازم. ۴- و سپاسی ديگر اينکه مرا از نزد خودش نوری عطا فرمود که علم را از علم نماي ی تشخيص دهم و عقل را از خيالبافی تميز نمايم. ۵- و سپاس ديگر اينکه مرا حب ی از نزد خودش بخشيد که عشق را از فسق و صدق را از ريا جدا سازم. ۶- سپاس او را که مرا علم فرقان و نور قرا ن بخشيد تا خير را از شر و توحيد را از مساوات تفکيک سازم. ٧- و شکر و سپاسی دگر اينکه مرا از خلق عالم بی نياز کرد در ماده و معنا. و سپس مرا خدمتگزار مستضعفترين مردمان ساخت. ٨- و شکر دگر اينکه مرا از شاکرانش قرار داد تا قدر نعماتش را بدانم و از کافران نباشم و بلاهايش را با دل و جان پذيرا شوم و جز او و از او چيزی نيابم. ٩- و شکر دگر اينکه هرگز بمن مجال اين را نداد تا به بازيهای دنيا مشغول شوم و لحظه ای از او غافل گردم. ١٠- و شگر دگر اينکه ح ب مال و جاه و شکم و زيرشکم و نژاد و سروری و رياست را در من کشت و دعاهايم را اجابت فرمود. ١١- و شکر برترين اينکه جمالش را بر من ا شکار کرد تا درباره او و دينش به يقين برسم و بدينگونه ريشه شک و وسوسه را در من سوخت و مرا اين رسالت عنايت فرمود که در ا خرالزمان خلق او را به ديدار جمالش نويد دهم. ١٢- سپاس او را که بهترين نعماتش را در اين دنيا نصيب اين بنده ساخت و مرا از غير خودش بی نياز فرمود. ١٣- و شکر ا خر اينکه بيمارم فرمود تا دمادم با او باشم و به غير او دل ندهم. 22

23

١- حس زيباي ی در فرد شاهد جمال نوعی حس و اراده به فناست در ا ن جمال زيبا. و اين همان اراده به وصال است که کمالش فنای در محبوب است. ٢- دل ا دمی در قبال جمال زيبا چه انسانی و چه طبيعی دچار از دست رفتگی می شود که همان دلشدگی است و زدست رفتن دل که منشا حيات و هستی می باشد. ٣-» خدا زيباست «و زيباي ی همان حضور و ظهور خداست که از ذات فنا رخ می گشايد و اين همان ظهور فناست و ا دمی را دعوت به فنا می کند فنای از خود. ۴- تمام زشتی های ا دمی از مني ت اوست و لذا زشتی جز در بشر ديده نمی شود و پديده های بشری. ۵- احساس فنا در قبال هر چيز زيباي ی همان احساس امحای من و منيت فرد است که همان امر به زيبا شدن است. زيرا انسان بی من انسان زيبا و خدايگونه است. ۶- خدای قرا ن و محمد هرگز» من «نيست بلکه» ما «است و اين ما همان جمع اوليای اويند بر محور جمال او : جمع خدا و خليفه او! ٧- و لذا هر که خدا را ديدار کند فنا می شود از من خويشتن. و لذا زيبا می شود و دلربا. و اينست راز جاذبه اوليای او. ٨- و اما کسی لايق ديدار او می شود که عمری تمرين فنا کرده باشد در خدمت به خلق او که جز جفا نمی کنند به اهل خدمت خالصانه. و لذا» من «را در هم می شکنند و اين اجر عظيم خداست به اهل خدمت خالصانه. تا لايق ديدار با او شوند. لايق ديدار با زيباي ی. لايق ديدار با» ما «. لايق فنای فی االله. که اينست رستگاری! ٩- ا نکه او را ديد ديگر جز او نمی بيند و عاشق بر خلق اوست که حاملان جمال اويند. ١٠- و اينست که محمد مصطفی می فرمايد که در اين دنيا سه چيز در دل او محبوب شده است : نماز عطر و زنان. نماز که واقعه ديدار جمال اوست. عطری که بوی زلف اوست و زنان که مظاهری از جمال او در خاکند. ١١- اينست که اهل هنر که چشم و گوش و هوش او به زيباي ی گشوده شده است حق ندارد به بازار رود. و اينست راز تباهی و رسواي ی و عذابهای عظيم اين جماعت که اکثرا در بازار مشغول تجارت زيباي ی اويند. زيبابينی خدابينی است. ١٢- اهل هنر اگر اهل تقوا و معرفت و عصمت و قناعت و فقر و تزکيه باشد بسيار سريعتر از ساي ر مردم به ديدار با پروردگار ناي ل می شود زيرا در نزديکترين حد به او قرار گرفته است. به بازار رفتن اهل هنر از هزار زنای محصنه بدتر است. ١٣- ا نکه او را ديدار کرد غير او بر وی حرام و نامحرم می شود و لذا يکه و تنها می گردد و زيبا و پاک و قدوس و لطيف. و در اين دنيای پر از جفا و شقاوت و گناه و ناپاکی و زشتی و تحت الشعاع نگاه اشقياء رنجور می گردد خاصه اگر دارای رسالت اجتماعی هم باشد و بايد زشت ترين و ناپاکترين مردمان را بسوی زيباي ی و پاکی رهنمون شود. ١۴-» خداوند روح خود را بر هر يک از مو منان که بخواهد نازل می کند تا مردمان را جهت ديدار با خدا بشارت دهند «قرا ن اين روح موجب روحانی شدن حواس و هوش و بيناي ی ا دمی شده که لايق ديدار جمال قدسی صاحب روح می شود تا خبر اين ديدار را به مردم برساند و ا نان را به تقوا و لقای خداوند اميدوار کند و 24

(ص) از قيامت بترساند. اين واقعه ای بود که بر اين بنده رخ نمود و کل زندگيم را زير و رو کرد و در مسير حق قرار داد و در خدمت حق اين ديدار را بکار گرفت. و لذا مکتب و ا ثار بنده به لحاظ اعتقادی بر محور قيامت و است. (ص) لقاءاالله قرار دارد که اساس قرا ن و دين محمد ١۵- بنابراين دين خدا و خاصه دين محمد سراسر ا داب و راه و رسم زيباي ی و زيبابينی و زيباي ی پرستی در محور اين زيباي ی قرار دارد و کانون امت خويش است به لحاظ جمال. زيرا خداوند (ص) است که خود محمد دين زيباي ی است و هر که (ص) را در برترين تجل ی ديدار نمود و تبديل به زيباترين انسان تاريخ شد. دين محمد اين حق را درک نکرد دين او را درک نکرده است. 25

26

١- ابن عربی در فتوحاتش محبت و معرفت را از هم تفکيک و تميز داده است و نهايتا می گويد که عارف محب نيست و محب هم عارف نمی تواند بود. و اين از شيخ اکبر عجب ادعاي ی غيرتوحيدی و عوامانه است و شايد هم از جمله دخل و تصرفات در اين کتاب باشد که البته بعيد است زيرا انگيزه ای از جانب اشقياء و منافقان در اين تحريف درک نمی شود. ٢- به نظر می رسد معنا و توصيف ابن عربی از معرفت صرفا معرفت ذهنی و فلسفی و کلامی است که ا نرا در تضاد با محبت الهی می داند. اين قاعده درباره حب بين انسانها درست است که اساسا حب شهوانی و کور است ولی حب الهی جز بواسطه معرفت ممکن نمی ا يد و کمال معرفت هم شهود الهی است که منشا غايت حب هم هست و کارگاه عرفان تا قيامت کبرا. پس محبت و معرفت منشا واحدی دارد و ا ن شهود الهی است در و عارفان بزرگ چون مولانا و حافظ (ع) درجات. و حجت کامله بر اين ادعا خود محمد مصطفی و اي مه اطهار هستند که هم از مظاهر محبت هستند و هم معرفت. عارف يعنی خداديده و عاشق. پس عارف غير عاشق نداريم. و فرق عارف و عالم دينی در همين است. فرق عارف و فيلسوف نيز. فرق عارف و فقيه نيز. عارف کسی است که خداوند را در درجه ای از تجلی ديدار کرده است پس عاشق است. ٣- اين ادعای ابن عربی اساسا فلسفی يونانی است نه اسلامی عرفانی. اين در فلسفه ارسطو است که عشق و حکمت در يکجا جمع نمی شوند. گوي ی اين انديشه هنوز رسوبات ا موزه های ابن رشد در مغز ابن عربی از دوره جوانی است که ابن رشد را ارسطوی جهان اسلام ناميده اند. 27

28

١- شيطان با کافران ا شکار و منکران دين خدا هيچ سر و کاری ندارد و بلکه اين کافرانند که دربدر به جستجوی شياطين می روند و پشت درب دوزخ ازدحام کرده اند که زودتر وارد شوند و برای اين ورود رشوه هم می پردازند. ٢- شيطان فقط با داعيان ايمان و عرفان سر و کار دارد و برايشان نقشه می کشد و مکرها می نمايد. ٣- از معروفترين مکرهای شيطان در دين خدا ايجاد شرک و سوء ظن به خداست که فرد اهل دين را به انواع مکرها و تحريفات و تبديل در احکام الهی می کشاند که يکی از مهلکترين و رايج ترين اين مکرها ايجاد خرافات است که به مثابه نوعی مکر با خود خداست که ا دمی را به دام اجنه و شياطين می اندازد. ۴- در تاريخ بشری بزرگترين جنون و جنايات در قلمرو مذهب خرافه رخ نموده است و بزرگترين جنايتکاران مفتخر در تاريخ مذهبيون و مقدس ما بان خرافه پرست بوده اند که حک ام جب ار هم برای اجرای اهداف خود از اين افراد و گروهها بهره جسته اند. ۵- و اما سرفرازترين فرقه مذهبی در تاريخ که به علم و خرد و حکمت و معرفت مشهور بوده است و بندرت به دام خرافات افتاده است مذهب اماميه است که اکثر علما و عرفا و حکيمان و اديبان و مجاهدان بزرگ تاريخ اسلام از اين مذهب بوده اند ولی به دليل خفقان و ترور حاکم بر مذهب اماميه از جانب خلفای بنی عباس و مزدورانشان تقيه ای سياسی بر کل تاريخ شيعه سايه افکنده است. و لذا علما و متفکران سرشناس اماميه مذهب خود را اسما پنهان داشته و در لباس فرقه های سنی خودنماي ی کرده اند ولی ا ثار و سنت زندگيشان دال بر ايمان و عرفان اماميه است مثل مولانا و عطار و سعدی و حافظ و غيره. ۶- و اما از دورانی که مذهب اماميه از حيات زيرزمينی خارج شد و امکان بروز و ظهور يافت متا سفانه فاجعه ای مرگبار بهمراه ا ن ا غاز شد و ا ن خرافه پرستی است. ٧- مذهب شيعه از عصر صفويان امکان حيات اجتماعی سياسی ا شکاری يافت و از لاک تقي ه تاريخی خود خارج شد ولی همين شاهان بهمراه اين خدمت خيانتی بزرگ را هم مرتکب شدند تا پايه های حکومت خود را تحکيم و ابدی کنند و ا ن ايجاد خرافه ای مدو ن و کلاسيک در متن و بطن روحانيت شيعه در دربار بود. ٨- فاجعه دين حکومتی و حکومت دينی همواره يکی از تلخ ترين تجربيات بشر در همه مذاهب بوده است که زشت ترين وجه ا ن سرکوبی معارف توحيدی و اشاعه باورهای مشرکانه و خرافی در ميان مردم بوده است زيرا اصولا حکومتهای جور دشمنی بزرگتر از علمای صديق برای خود سراغ ندارند و حال اگر حکومتی خود حامی دين باشد و دارای طبعی ظالمانه باشد بايستی ذات ا ن دين را تحريف و تخدير نمايد تا در قدرت بماند. (ص) (ع) ٩- می دانيم که به ازای هر حديث برحقی از رسول و امامان دهها حديث جعلی در دربار امويان و عباسيان و غزنويان و سلاجقه بواسطه ملايان درباری پديد ا مد تا حق چنان با باطل درا ميزد که نفرت انگيز گردد. ولی اين حکومتهای مذکور جملگی دشمنان ا شکار و قسم خورده اماميه و علويان بودند و لذا عداوت و تحريفشان اساسا در سنت محمدی و احاديث نبوی خودنماي ی کرده است و دست اينان از متون اصلی معارف اماميه کوتاه بود. ولی حکومت صفويان که شيعه بودند و يا می نماياندند با بسيج همه علمای شيعه دست به تحريف و تبديل عظيمی در ماهيت مذهب شيعه زدند و درياي ی از خرافات مکتوب و مستند را بصورت عرف و شرع و مقدسات وارد فرهنگ و معارف و سنن مردم شيعه نمودند که تا به امروز ادامه يافته است. ١٠- پس از پيروزی انقلاب اسلامی اين خرافات بدست ملايانی که خود را ا زاد و بر اريکه قدرت يافته بودند هزار چندان عميق تر و وسيع تر و کاربردی تر شد و امروزه شاهد خرافی ترين جامعه بشری بر روی زمين و بلکه در تاريخ اسلام در کشورمان هستيم و شاهد اين فاجعه مرگبار که اقتصادی مافياي ی بر اساس اين باورها و عمليات خرافی در کشور پديد ا مده است که پر درا مدترين تجارت هاست و تبديل به يک حرفه مخفی در سراسر کشور شده است که روز به روز بر کاسبکارانش افزوده می شود و بطرزی حيرت ا ور با انواع خرافات 29

هندی و انگليسی عجين شده است و گاه در کلاسهاي ی ا شکارا تدريس هم می شود و فارغ التحصيلانش بر تجارت پر درا مد خرافه وارد می شوند که بسيار پر درا مدتر از پزشکی و مهندسی است. و چنين پديده ای مختص کشور ماست که مهد بخش عمده ای از مفاسد اخلاقی و اقتصادی می باشد که ا شکارا مکتب جنون پرستی است که عقل و وجدان و اراده و ايمان مردم را تباه کرده و نيز مالشان را هم غارت می کند و گاه جانشان را می گيرد. ١١- يکی از ا فت ها و فجايع حکومتهای دينی که در ا ن علمای راستين و متفکران ا زاد صاحب قدرت اجراي ی و ا زادی بيان و امکان رسانه ای نباشند بی ترديد رشد خرافه و تحريف و تبديل در معارف و باورهای دينی را موجب می شود و شيادان و دجالان تحت الشعاع حاکميت دينی به اشد سوء استفاده می پردازند و برای توجيه مظالم و کاستی ها و بحرانها مجبورند تا مفاهيم و معارف دينی را تحريف و تبديل کنند. و اين موجب می شود که همه مفاسد بنام دين قلمداد شود و علاوه بر اين دين تحت عنوان دين نابود می شود و اين اشد مکر شيطان در بشر است. ١٢- بهرحال حکومت دينی در جوامعی که اکثريت ا ن مو منان صديقی نباشند موجب براندازی دين در ا ن جوامع می شود و بدينگونه اشد مفاسد و عذابها و بحرانها رخ می نمايد و همه ارزش های معنوی تباه می شود و اين بزرگترين لطمه و خسارتی است که ممکن است به جامعه ای وارد شود که تباهی حاصل از ا ن امر تاريخی است و در طی نسل ها استمرار می يابد. 30

31

(ص) ١- حديثی از رسول اکرم می فرمايد» هر پيامبری را خاندانی ) ا ل ( است و خاندان من ) ا ل من ( مو منانند.» از خويشتن است. اين بيان ديگری از حقيقت ختم نبوت هم هست که عين (ص) اين بمعنای نژادبراندازی محمد است و علی هم يک خودبرانداز قهار ديگری است. و لذا امامت در (ع) امامت است و امامت از شجره علی عرصه غيبت امام زمان از هر فردی و نسلی و قوم و نژادی می تواند در قلمرو معرفت نفس رخ نمايد که همان عارفانند. و عارفان ا ل محمد و علی هستند. ٢- عارفان بی نژادان و تنهايان وادی وجود در تاريخ بشرند و هر که نژاد را از خود برانداخت ا ل محمد است و با محمد و ا ل او محشور است. ٣- و ا ل محمد هم ا ل االله است چرا که محل نزول صلوات خداست که : اللهم صل علی محمد و ا ل محمد : يعنی خدايا بر محمد و ا ل او وارد شو! ۴- پس صلوات بر محمد و عارفان واصل است. زيرا عارفان محمدی هستند زيرا بی نژادند. و هر انسان تنهاي ی که از نفس خود نژادزداي ی کرده است محمدی است و مو من ا ل محمد است که مقامش در نزد خدا از. (ص) پيامبران سلف برتر است بقول محمد 32

33

١- ا دمی در اواخر عمرش و دوران بازنشستگی اش هر چه که با خود در درون دارد همان توشه ا خرت او نيز هست يعنی حيات و هستی پس از مرگش همان است که در دل اندوخته است. ٢- دل ا دمی چيست و چه در چنته دارد مجموعه ای از صفات و حالات و احساسات و عواطف و عشق و نفرتها و حسرتها و اميدها و شوق و اندوه و هراس و دلتنگی و پشيمانی. اينست بقای انسان پس از مرگ و غذای او. ٣- دلی که با عقده ها و حسرتها و نفرتها و کينه ها و حقارتها و حسادتها و نوميدی و هراس می ميرد بر قحطی وجود وارد می شود و اين دوزخ است. ۴- دلی که با محبت به مردم و اميد بخدا و بخشش دشمنان خود می ميرد بر عرصه رحمت و عز ت وارد می شود و اين بهشت است. ۵- و دلی که تهی از هر محبت و نفرت است و از حيات دنيا هيچ ارزش و معناي ی ماندگار در خود ندارد و نگاهش به گذشته عبث و فريب خوردگی است بر برزخ وارد می شود و اکثر مردم اينگونه اند. ۶- چه خوبست که ا دمی برای دل خود کاری کند و بتواند دلش را راضی سازد تا توشه ا خرت او گردد. البته هوس غير دل است و بسياری را دلی نيست. دل جز به ايثار و از خود گذشتن راضی نمی شود. 34

35

١- هيچ ايده باور و ا رمانی برتر و خل اق تر و رهاي ی بخش تر از شوق ديدار با خداوند در حيات دنيا نيست. و اين اسلامی ترين انديشه و احساس و تلاش است و توحيدی ترين. و صراط المستقيم هدايت و سعادت بشر است هر چند که محقق نگردد ولی کل هويت و سرنوشت بشر را به عرصه روشناي ی می برد و درياي ی از مشکلات انسان مدرن را حل و فصل می کند چرا که خودش وعده کرده است که : مرا بخواهيد تا اجابت کنم شما را. و در اين طلب هيچ قيد و شرطی هم برای اجابت قرار نداده است. و هر که ديدارش را بخواهد همه رحمت ها و نعمات و کرامات او را خواسته است. اين از ا ن خواسته ها و ايده ها و مطالباتی است که خودبخود ايجاد شوق و عشق و جذبه روحانی می کند که خود اين جذبه حلال هزار درد بی درمان است زيرا دل را به عشق حق زنده می سازد. طلب ديدار پروردگار مصداق دعای اجابت است که خود او به انسان تعليم نموده است که : مرا بخواهيد تا اجابت کنم شما را. و اين توحيدی ترين و خالصانه ترين دعاهاست و لذا مستحق اجابت است زيرا شرط اجابت دعا همانا اخلاص است. و اين همان حقی است که علمای شرع در طول تاريخ از ا ن غافل بوده اند و بلکه ا نرا طرد و لعن نموده و لذا عارفان را مرتد و ملحد خوانده اند و عشق الهی را تماما انکار نموده اند که : بنده را چکار به عشق با خالق! پس اين خالصانه ترين دعا را ملکه ذهن و دل و زبان خود سازيد تا رستگار شويد و مسلمان محمدی باشيد. 36

37

١- برابری زن با مرد در حقوق انسانی البته امری بر حق و ضروری است و در هيچ مکتب و مذهبی چون اسلام اين حقوق تضمين نشده است : حق انتخاب همسر حق طلاق حق کار و تجارت حق انتخاب عقيده و مذهب حق دريافت حقوق از بابت بارداری و پرورش کودک و کار در خانه حق ا موزش و فعاليت اجتماعی و حق اجتهاد. و لذا بزرگترين زنان تاريخ بشر در جهان اسلام پرورش يافته اند. ٢- ولی معضله برابری زن و مرد در جهان مدرن عملا چيزی جز مردواری زن و زن واری مرد نبوده است که جز انحطاط و فساد و اعتياد و انحرافات جنسی و جنون و روسپی گری و برده گی مضاعف زن و فروپاشی خانواده حاصلی ديگر نداشته است. ٣- اين برابری مشهور عملا انهدام جنسيت زن است و به نابودی زن و زنانيت می انجامد. اين انکار زن بودن زن است. اين غايت ظلم ممکن به زن است. ۴- در اين برابری زن تبديل به ابزار جنسی محض و بسيار ارزان شد و در حد يک برده جنسی سقوط کرد و زن فقط در مفاسد و تبهکاری با مرد برابر شد. اين برابری شيطانی ترين فلسفه در تاريخ بشر بوده است که زنان را در مفاسد و کفر و پليدی مردان شريک ساخته است و لذا ا نان را از مردان به نفرت کشانيده است و به انتقام از ا نان پرداخته اند. 38

39

١- در قرا ن کريم در داستان خضر و موسی می خوانيم که موسی به امر خدا برای تعليم و کسب علم لدن ی و اسرار الهی به نزد يکی از اوليای گمنام می رود که همان خضر است که از چشم و شعور مردم غايب است. و خضر با شرط صبوری و تسليم و اطاعت بی چون و چرا موسی را به شاگردی و مريدی می پذيرد. و موسی بهمراه خضر براه می افتد و خضر در بين راهش دست به اعمالی می زند که موسی هم بايد ياريش دهد که جمله ا ن اعمال خلاف شرع و عقل رايج است و بلکه قصاص دارد. يکی سوراخ کردن کشتی مردم است ديگری کشتن يک جوان بی گناه است و سومی هم ا باد کردن يک خانه خراب است که بی صاحب افتاده است. موسی از درک اين اعمال خضر عاجز مانده و عهد می شکند و بالاخره او را ترک می کند بی ا نکه علم لدن ی را کسب کرده باشد. ولی خضر قبل از رفتن موسی اسرار ا ن اعمالش را ا شکار می کند. مردم بندری از ا ن کشتی ارتزاق می نمودند و ا ن کشتی در گرو حاکم جابر بود و لذا مردم بدين وسيله تحت ظلم حاکم بودند. خضر با سوراخ کردن کشتی اين اسارت و ستم را رفع نمود. و اما ا ن جوان که بدست خضر کشته شد جوانی کافر بود که در ا ينده موجب گمراهی والدين مو من خود می شد. و ا ن خانه خرابه هم در زيرزمين حامل گنجی نهان بود و ا ن گنج در حال عيان شدن بود که به سرقت بيگانگان می رفت و حق صاحبان ا ن خانه ضايع می شد و لذا با بالاتر بردن ديوار و تعمير خرابه ا ن گنج مصون ماند. ٢- شريعت انبيای الهی با باطن و اسرار مردم سر و کاری ندارد و لذا موسی هم که خود يک پيامبر صاحب شريعت بود از درک اين امر عاجز بود هر چند که اين اسرار اساس و زيربنای حفظ شريعت هاست و شريعت ها برای حفاظت از حقوق بشر ا مده اند. ٣- بنده نيز در مجموعه ا ثارم همين اعمال خضر را منتهی در سطحی وسيع تر و جهانی انجام داده ام. تکنولوژی را که وسيله سلطه جباران بر مردم است ناکار و بی خاصيت و رسوا ساخته ام و اين همان سوراخ کردن کشتی است که اسوه تکنولوژی است. ماهيت نژادپرستی را رسوا نموده ام که علت العلل کفر و ضلالت والدين است. و اين همان به قتل رسانيدن ا ن جوان است. و اما تعمير ا ن خانه خرابه و متروکه همان احيای خانواده در عصر مدرن است که در حال ويرانی و متارکه می باشد که بنده در ا ثارم اسرار اين ويرانی و انهدام را کشف نموده و به بازسازی خانواده های در حال ويرانی و متارکه شده پرداخته ام. و اين اسرار را از دستبرد غارتگران مصون داشته ام که ا ن ولايت زناشوي ی و عصمت است. ۴- خضر احياگر و حافظ و برپاکننده باطن شريعت است شريعتی که بانی صورت بيرونی اش موسی است. ولی موسی اين حق را درنمی يابد و با ا ن در جدال می افتد. اين همان جدال فقها با عرفا می باشد که درک نمی کنند که فقه و شرع بدون باطن از ميان می رود همانطور که شريعت موسی بسرعت از ميان و محتوا تهی گرديد و تبديل به اشد کفر و نفاق شد. امروزه مذهبی که دارای خضر نباشد عين نفاق است. 40

41

١- وقتی کشف و شهود و معارف غيبی برخی از داعيان عرفان خودمان را مطالعه می کنيم در حيرت می مانيم که براستی اين مکاشفات و معارف غيبی چه ربطی به زندگی واقعی خود ا نها داشته است و اگر اينها چنين مکاشفاتی را نمی داشتند چه فرقی با مردم عادی می داشتند. در حاليکه مثلا می بينيم که فلان عارف و علامه حامل ا نهمه کشف و کرامات وقتی مريض می شود همان کاری را می کند که مردم عامی می کنند و بلکه بواسطه شهرتش برای معالجه به لندن و پاريس می رود اين ولی خدا و قطب عالم امکان. حتی از مردم عادی هم توکل کمتری دارد الا در الفاظ عارفانه و اطوار زاهدانه و نمايشی. ٢- ا دمی در مواقع سختی هاست که امتحان ادعاهايش را پس می دهد که بيماريهای صعب العلاج يکی از اين امتحانات می باشند. در معارف قرا نی و اسلامی ما امراض يا به مثابه عذابند و يا بلايا و نعمات و امتحانات الهی. که در هر دو حالت برای يک مو من اهل معرفت جز تسليم و رضا نبايستی واکنشی ديگر حاصل نمايد. زيرا عذاب الهی طبق نص صريح قرا ن قابل رفع نيست و بلايا هم که بايستی با دل و جان پذيرفته شوند. پس فرق اين علما و علامه ها و عارفان دوران ما با مردم جاهل در کجاست ٣- براستی اين دعويهای عارفانه و مکاشفات ماورای طبيعی چه خاصيتی دارند بی ترديد اگر حق باشند نمی توانند بر عمل واقعی اهلش بی اثر باشند. پس چيستند ا يا جز هذيان و توهمات و تلقين های روانی دوران کهولت و پيری و افسردگی و مرض ا لزايمر و اسکيزوفرنی چيز ديگری می توانند باشند و يا ادعاهای دروغ برای جلب مشتری و مريد. ۴- بخصوص برخی از اين ا قايان که غرب را کافر و نجس و شيطان می دانند ولی در قبال علوم و فنون و کالاهای غربی خاشع و عابدند و بالاخره ما نفهميديم که چه چيز غرب بد و شيطانی است بجز بدحجابی اش! ۵- کشف و شهودی که رابطه مستقيم و معقول و محسوسی با زندگی ا دمی نداشته باشد و فرد را در مسير تحقق معارف توحيدی ياری ندهد اصولا در ماهيتش بايد شک کرد. ۶- معراج محمدی که کمال مکاشفات و مشاهدات عرفانی و غيبی است تماما درباره حيات انسان در جهان است و هر امری پيامی برای سعادت و رشد و تعالی انسان در حيات خاکی دارد و لحظه به لحظه ا ن برخاسته از اعمال و راه و رسم زندگی پيامبر در حيات دنيا است و برای امتش نيز سراسر برکت و نور و هدايت است. ولی مکاشفات اکثر اين ا قايان فقط بيانگر عقده حقارت است و هيچ ربطی به حقيقت دين و عرفان ندارد و جز نفاق و ضلالت مضاعف را ترويج نمی کند. براستی که دين محمد چه مظلوم است بخصوص عرفان اسلامی. ٧- و بدينگونه است که عرفان در فرهنگ جامعه ما امری ماورای زندگی و خارج از مساي ل واقعی بشر است و لذا جز خرافه و شيادی و پليدی را ترويج نکرده است و بلای جان شريعت و عقل است و مصيبتی فوق مصاي ب رنگارنگ جامعه. ٨- و اينست که يکی بختک را مقام وصال عرفانی می پندارد و ديگری اختلالات عصبی اش را معراج روح می نامد و ا ن يکی ويزويز مگس را صدای بال جبري يل می خواند و ديگری خلسه افيون را واقعه تخليه روح تفسير می کند و.... 42

43

١- ا قاي ی به بنده نامه ای داده بود به اين مضمون که با مطالعه برخی ا ثار جنابعالی در سايت بسياری از مشکلات و بن بست های زندگی زناشوي ی ما برطرف شده است که در حال فروپاشی بود. ولی متا سفانه ا ثار شما بنيادهای باور دينی و ايمان را متزلزل و پوچ می سازد و اثری مخرب دارد و.... ٢- نامه اين ا قا بيان و اعترافی واضح از نفاق حاکم بر انديشه دينی در جامعه ماست که دين را به فراسوی ا سمان و پسامرگ افکنده است. دنيايش تماما کافرانه و رباي ی و رياي ی و فاسقانه است و با نماز و روزه مشغول تا مين توشه ا خرت است. معارف ا ثار ما موجب گشايش بن بست های زندگی کافرانه اين خانواده شده بود ولی در عوض باورهای منافقانه اش را متزلزل کرده بود و کفر نهانش را باطل نموده بود و او می پنداشت که دينش متزلزل شده است. ٣- همين تناقضی که اين ا قا بيان کرده نشان دهنده کل فاجعه ای است که بر فرهنگ مذهبی ما حاکم می باشد. چگونه می تواند يک انديشه کافرانه و خطرناک و مخرب ( ) موجب نجات يک زندگی زناشوي ی شود و زن را تحت ولايت شوهر ا ورد و به انجام وظايف اخلاقی و دينی اش تشويق نمايد الا اينکه بنيادهای باورهای کافرانه در لباس دين فروپاشيده باشد و بوی مسلمانی پديد ا مده باشد. ۴- اين ا قا متوجه نيست که همان باورهای دينی منافقانه او بود که زندگيش را به بن بست و فروپاشی کشانيده بود و چون ا ن باورها شکسته شد زندگيش نجات يافت. و اين ا قا پس از نجات نگران از دست رفتن نفاق خويش است که احتمالا نفاق درا مدزاي ی هم بوده است. ۵- يکی از روحانيونی که عمری مشغول تبليغ و اشاعه دين در نسل جوان بود نيز مشابه همين نکته را به بنده متذکر می شد که : ا ثار شما برای نجات نسل جوان معجزه ا سا است ولی به لحاظ مبانی اعتقادی مسي له دار ) التقاطی ( است. بنده گفتم ا يا شما در طول عمر فعاليت نجات بخش خود توانستيد حتی يک جوان را از تباهی برهانيد مسلما خير! پس بدانيد که اين شماي يد که به لحاظ مبانی اعتقادی مسي له دار و التقاطی هستيد و دچار نفاق می باشيد. چرا ا ي ينه را می شکنيد. نفاق خود را بشکنيد تا هم خود نجات يابيد و هم مردم. ۶- براستی ا يا نشانه و حجت درستی يک انديشه و راه و روش چيست فرمولهای فلسفی و معادلات فقهی و اصول کلام است اگر چنين باشد که هر فرد و گروه و مذهبی از منظر اعتقادات خودش برحق است. ولی چنين نيست. حجت حقانيت يک انديشه و علم همانا نجات بخش بودن ا ن از اسارت تباهی و بدبختی و فساد و گناه است. ا يا نه اينست ا يا حجتی برتر از تجربه و عمل وجود دارد ا يا قراردادهای فلسفی و کلامی و فقهی حقيقی تر از واقعيت هاست. پس عقل چيست چگونه قضاوت می کنيد ٧- براستی اين عقل است که در جامعه ما و در ميان مذهبيون و روحانيون ما اکثرا تعطيل است. اينست راز بدبختی جامعه ما. و ا ثار ما جز عقلانی کردن دين و دينی کردن عقل نيست. و اين امر دکانداران دين را به وحشت می اندازد. 44

45

١- نماز اگر محصول مو منانه و خودجوش و مشتاقانه دين داری در زندگی نباشد امری حرام و شيطانی است و فقط در خدمت پنهان داشتن کفر و گناهان است تا در خفا رشد کنند. ٢- عرق خور راستگو بخدا نزديکتر است تا نمازخوان دروغگو و تهمت زن. ٣- نماز مو منان را از گناهان بازمی دارد و کافران را ترغيب به گناهان نموده و به جنون و جنايت می کشاند. ۴- ا نکه نماز می خواند و قرص اعصاب مصرف می کند اگر نمازش را ترک گويد نيازی به قرص اعصاب نخواهد داشت. ۵- نماز مو من اگر سجده بر رب و امام نباشد سجده بر شيطان است و ورود بر ا تش دوزخ. و نشانه اش افزايش اضطراب و وسواس ها و بدبينی ها و تهمت هاست. ۶- خداوند بر امام نماز می کند و امام بر مو منان و مو منان هم بر امام. اين سلسله مراتب اقامه صلوة است در منطق قرا ن. غير از اين نماز شيطانی است و حاصلش فساد و تباهی و رسواي ی. 46

47

١- عارفان اهل نظرند و بقول حافظ شيرازی با نظری خاک را کيميا می کنند و قلوب مرده را احياء می سازند و وجدانهای هلاک شده را بيدار می کنند و با نظری کافری را مو من می سازند. اينست معجزه عارفان امت محمدی که از معجزات عيسی و موسی برتر است و لذا مقامشان هم در نزد خداوند از پيامبران سلف برتر است. اينان خلاء غيبت امام زمان را جبران می کنند چرا که خود شعاعی از نور وجود امامند و ا ي ينه ديدار با امام زمان. وجودشان حضور امام است و بدون ولايت يکی از اين مردان خدا در ا خرالزمان دين و ايمانی ممکن نيست و تلاش برای دين داری جز به نفاق نمی رسد که اشد کفر است. ٢- جامعه ايکه عارفانش نيز غايب و مهجور و مطرودند غرق در ظلمت و تباهی است و هر چه بيشتر دين داری کند تباه تر و رسواتر است. ٣- پس واضح ترين نشان وجودی عارف برحق همانا اهل نظر بودن اوست که با نگاهی قلوب را تسخير و تبديل و منقلب و مو من می سازد. و کسی که اين ويژه گی را نداشته باشد هر معجزه ديگری که داشته باشد دج اليت اوست و يک شياد است. ۴- و اينست معنای سخن حضرت رسول اکرم ايمان است که بر دل طالبان می تابد. (ص) که : بی امام کافر است. زيرا امام و عارف واصل نور 48

49

١- برخی بر ما اشکال می گيرند که گوي ی اسرار خلايق را برملا کرده ايم و ا بروی خلق خدا را برده ايم. چنين نيست. انسان ا خرالزمان خود برملا کننده اعماق نفس خويشتن است و اين جبر ا خرالزمانی است که عرصه قيامت پنجاه هزار ساله است. ا نچه که ما در ا ثارمان به انجام رسانيده ايم نه رسوا کردن اسرار نهان خلق بلکه خواندن و بيان نمودن و تعريف کردن اين اسرار ا شکار به زبان و منطق قرا ن و حکمت توحيدی است. و اين همان قرا نی و عرفانی کردن جهان مدرن است و تحقق اين کلام خدا که : دين هر ا ن جاريست. ما قرا ن و اسلام و عرفان را به روز کرده ايم و مردمی. ٢- و برخی ديگر نيز بر ما اشکال می گيرند که چرا اسرار الهی را ا شکار کرده ايم و مکاشفات و مشاهدات ماورای طبيعی خود را در دسترس همگان قرار داده ايم. اين نيز يک حکم الهی در قرا ن است و تحقق اين کلام خدا که ای مو منان ا يات و رسالات الهی را که درک نموده ايد به مردمان برسانيد. و اين مسي له مطلقا نمی تواند دال بر خودپرستی و شهرت طلبی باشد ا نهم در جهان و جامعه ای که اين حرفها را مطلقا برنمی تابد و جز تکفير و ارتداد و ا زار اجر ديگری نمی دهد. و ما اين مشاهدات را حدود پانزده سال پنهان داشتيم. ٣- اين ا ثار در مجموع جز امر بمعروف و نهی از منکر چه می تواند باشد و رسول خدا می فرمايد که : خدا لعنت می کند کسی را که حقيقتی را بداند و از مردم پنهان دارد. چنين کسی دوزخ را بر خود واجب کرده است. 50

51

١-» حق ابطال «نيز يکی از ارکان عرفانی ا ثار بنده است که حق مفاسد و پليديها و عذابهای اين دوران را بر مبنای معارف قرا نی و حکمت توحيدی ا شکار ساخته ام : حق ايدز حق اعتياد حق جنگها حق فروپاشی خانواده ها حق جنونها و جنايت ها حق استکبار و امپرياليزم حق خودکشی حق صنعت حق امراض و... و نهايتا حق باطل را. باطل حق ناحقی است. پس همه چيز برحق است : حق ا مد و باطل رفت! ٢- همانطور که شر صورتی دگر از خير است و شيطان نيز مريد اراده حق درباره بشر است باطل هم اثبات کننده حق کفر است همانطور که کفر هم دارای حق است. ٣- ا نکه شر را ضد خير می داند و شيطان را ضد خدا می خواند دچار شرکی عظيم و ايدي ولوژيکی است که در لباس دين پنهان شده است. اين همان ثنويت و دوگانه پرستی است که خدا و شيطان را در نقطه مقابل يکديگر قرار می دهد و لذا جهان را به دو قلمرو خداي ی و شيطانی تقسيم می کند و خود در اين ميانه به نفاق و شقاق مبتلا می گردد. ۴- ا نکه دوزخ و عذاب را رحمت برتر خداوند نفهمد اصلا رحمت و محبت الهی را فهم نکرده است. اينست توحيد! 52

53

١- همه ا دمها در رابطه با اين بنده به همه ا رزوهای محال و دست نيافتنی خود ناي ل می ا يند و سپس پوچ شده و می روند. ٢- همه ا رزوهای دنيوی بشر سرابی هستند که فقط از دور دلفريب و زيبا و ابدی بنظر می رسند و لذا بکام رسيده ترين ا دمها پوچترين ا دمهايند که چه بسا مبدل به تبهکارانی ديوانه می شوند زيرا هيچ انگيزه و ا رمانی ندارند و لذا به ماجراجوي ی دست می زنند. ٣- بنده همه ا رزوهای دنيوی ا دمها را به ا نی محقق می سازم و ا نگاه بطالت و فريب ا نها را ا شکار می سازم و سپس ا نها را دعوت به حقيقت و معرفت و زندگی برتر می کنم که البته زين پس فقط اندکی می مانند و مابقی می روند تا کام يافتگی خود را توسعه دهند و به بازار بکشند و دکانی پديد ا ورند که البته رسوا شده و به عذابهاي ی عظيم دچار می گردند. ۴- حقيقت اينست که زندگی باعز ت و ا رامش و سلامت و امنيت را فقط طالبان حق و معرفت و سالکان سير الی االله می توانند تحمل و حفظ کنند و مابقی مردم حوصله شان سرمی رود و چون ا دم و حوا به بهانه ای مضحک از بهشت بيرون می روند. اين يک حقيقت حسی است همانطور که فقط انسان اهل تفکر و معنويت است که از ا رامش و سکوت لذت می برد و در غير اينصورت کلافه می شود و بسوی غوغا می رود و اين همان دوزخ است که قرين جهل است و رسول اکرم فرمود که : فقط طالبان علم علی هستند که لايق بهشت می باشند. يعنی اهالی معرفت نفس ) عرفان (. ۵- پس خود وجود انسان عارف دربی از دربهای بهشت است و لذا همه در قلمرو وجودی او احساس ا رامش و امنيت می کنند ولی فقط با ورود بر وادی معرفت است که می توانند اين بهشت را حفظ کنند و در ا ن بمانند. و مابقی به عداوت و تهمت می رسند و می روند و دوباره به دوزخ جهل و کفر خود بازمی گردند ولی اين بار در دوزخ هم قرار نمی يابند و احساس سوزش می کنند زيرا قلوبشان در بهشت زنده شده است و سوزش را درک می کند و لذا در اين دوزخ بتدريج به معرفت درباره وجود عارف می رسند و ايمان می ا ورند ولی اين ايمان عذابشان را نفی نمی کند ولی می کاهد تا در دوزخ پاک و بخشوده گردند و مو من از دنيا بروند. و اين نتيجه و عاقبت اکثر ا دمهای رابطه من است. و اين حاصل محبت من به ا نهاست. ۶- ميزان شدت و قوت محبت من به هر کسی بميزان شقاوت و کفر و جهل اوست و اينست که امر را بر ا نان مشتبه می سازد و بسياری را گمراه می کند و کوس انالحق می زنند و در اين دعوی سقوط کرده و بيدار می شوند. ٧- اين رسوخ محبت من در قلوب سخت تر از سنگ است که اين شقاوت را می شکند و منفجر می کند و بقول قرا ن ا نگاه نهرهای ا ب را می بينی که از اعماق سنگها فوران می کند. ٨- اکثريت اين ا دمها در تمام عمرشان حتی از عواطف جانوری در خانواده خود نيز محروم بوده اند يعنی از نژادهاي ی بغايت شقی و کافرند و مطلقا چيزی بنام محبت را نمی شناسند. اينان عمدتا در رجعت دوباره به دوزخ نژاد است که محبت مرا کشف و درک و باور می کنند و ايمان می ا ورند. زيرا ا نچه که ايمان ناميده می شود در حقيقت همان محبت خداوند به بشر است. اکثر ا دمها نعمات الهی را تا از دست ندهند نمی شناسند و تصديق نمی کنند. و ايمان برترين نعمت خدا به بشر است. 54